سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوثر...

هیس!...وحدت!

ضرورت طرح مسئله امامت:

1.بحث امامت,صرفا تاریخی نیست.بلکه از ابعاد کلامی و اعتقادی برخوردار است.پس همانطور که بر هر مسلمانی واجب است که در زمینه خداشناسی تحقیق کند,بررسی این مورد از دینش هم واجب است تا به نتایج روشنی برسد.

2مهمترین منبع شیعیان,بعد از قرآن,احادیث است.پذیرش امامت دوازده امام,به این معناست که شیعه پس از پیامبر-صل الله علیه و آله و سلم-در همه مسائل فقهی و کلامی و تفسیری خود به امام رجوع میکند.

3.دوری از تفرقه و تلاش برای ایجاد همبستگی بین مسلمانان,از مسئولیت های اصلی هر مسلمانیست.اما طرح عالمانه و به دور از تعصب نظرات شیعه درباره امامت,نه تنها خللی به برادری مسلمانان وارد نمیکند,بلکه زمینه وحدت بیشتر را فراهم میکند...

زیرا بسیاری از دشمنی ها و کینه توزی ها,از ناآشنایی مذهبی پیروان مذاهب دیگر با "چهره حقیقی شیعه"است.



[ یادداشت ثابت - سه شنبه 92/8/1 ] [ 9:45 عصر ] [ ] نظر


لیت شعری این استقرت بک النوی...

الحمدالله رب العالمین وصل الله علی سیدنا محمد نبیه و اله وسلم تسلیما

این الطالب بدم المقتول بکربلا...

یا بن الصراط المستقیم یا بن النبا العظیم...

بنفسی انت من مغیب لم یخل منا...بنفسی انت امنیته شائق یتمنی من مومن و مومنته ذکرا فحنا

دعای ندبه امروز...

 

 



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/7/26 ] [ 8:33 عصر ] [ ] نظر


آیا واقعا عالم,محضر خداست؟!

یکی از روزهای دوران شیرین دبستانم بود.سرویس سر کوچه منتظر و من بدون اینکه توجه کنم,دمپایی های برادرم رو پوشیدم و سوار شدم!سر صف اصلا ورزش نکردم...ساعت تفریح از کلاس بیرون نیومدم...دعا دعا میکردم که معلم منو پای تخته سیاه نبره...آخر کلاس نشستم و تمام مدت اون روز,کیفم رو روی پاهام قرار دادم...چرا؟!

چون خجالت میکشیدم دیگه!...از چی؟!...خب از اینکه کفش پام نیست!...خب که چی؟!مگه گناه کردی,حواست نبوده خب!

...حرف الان منم همینه!

گاهی گناهی مرتکب نشدم و خطایی ازم سر نزده اما خجالت میکشم

گاهی گستاخانه گناه میکنم و خجالت هم نمیکشم!

 



[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/7/25 ] [ 10:59 عصر ] [ ] نظر


شنام...خاطرات کیانوش گلزار راغب

کتاب شنام...چاپ پانزدهم

غنیمت جنگی,مهماتیه که تو میدون جنگ باقی میمونه.نه وسایل شخصی اسرا!فورا ساعتش رو پس بده!

...در آخرین لحظات حضورم در پادگان,وصیتنامه کوتاهی نوشتم و به علی اکبر گلزاری,دوست دوران کودکی ام سپردم.علی اکبر هم اهل روستای وندر آباد بود و دوره آموزش نظامی عضویت رسمی سپاه اسدآباد را میگذارند.جدایی از او برایم سخت و ناگوار بود.حضورش به من آرامش میداد و جدایی از او دلتنگی می آورد...



[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/7/19 ] [ 10:26 عصر ] [ ] نظر


برای مسافران اتوبوس یزد-تهران و تهران-اصفهان...


مامان هنوزم دلش آروم نگرفته.حتی بعداز اینکه محمدحسین راضی شده با من بیاد.

بعد از اینکه از زیر قرآن رد شدم,دوباره بغلم کرد و گفت«آیه الکرسی بخونید,کمربندهاتون رو هم ببندین.به محض اینکه رسیدین,به خونه زنگ

بزنین.من امشب خواب ندارم!»

از وقتی نشستیم توی تاکسی,داداش یه کلمه هم حرف نزده...شاید از اینکه فردا نمیتونه بره باشگاه ناراحته.اما وقتی به ترمینال

میرسیم,انگار دیگه با خودش کنار اومده.

مسافرت یکروزه ما نیازی به چمدون نداشت.محمدحسین بلیط اتوبوس رو میده به کمک راننده و سوار میشیم.

یادمه قبلا سر اینکه کی کنار پنجره بشینه,دعوا بود!اما حالا مثل یه جنتلمن(!)به من تعارف کرد بشینم.

به محض حرکت اتوبوس به مامان پیام میدم و یه قرص ضد تهوع به محمدحسین!شش ساعت راه,وقت مناسبی برای اتمام کتاب"من او"ست.

پس خودم رو مشغول میکنم تا مقداری از استرس مصاحبه فردا کم بشه...

 

نماز مغرب رو اردستان میخونیم.خدارو شکر راننده مرد باخداییه!


داداش هم دوتا ایستک از فروشگاه بین راهی میخره تا با کتلت هایی که مامان داده بخوریم.

بعد از شام دیگه نمیشه کتاب خوند,نور اتوبوس برای مطالعه کافی نیست.کتاب  و چشمهام رو میبندم  و سعی میکنم مثل داداش یه کم

بخوابم.

از سرعت ماشین متوجه میشم به شهری رسیدیم...قم!

السلام علیک یا فاطمه المعصومه...

محمدحسین میگه فردا تا قم با سواری برمیگردیم که زیارتی هم بکنیم...ممنون داداش!

بعداز قم دیگه نمیتونم بخوابم...احتمالا از اضطراب مصاحبه فرداست.شروع مینم به خوندن آیه چهار سوره فتح...

صدای ترکیدن لاستیک...تکانی شدید

صدای فریاد مسافران

صدای برخورد اتوبوس به جسمی سنگین

شعله های نارنجی آتش

محمدحسین سعی میکنه کمربند من و خودش رو باز کنه...بعد دنبال چکش یا چیزی شبیه اون میگرده تا شیشه اتوبوس رو بشکنه...

حالا احساس سبکی میکنم.اما هنوز گیجم!محمدحسین,من و بقیه مسافرا داری به سمت بالا میریم.به پایین نگاه میکنم و به فکر مامان هستم.

 

 

کوثر:هرچه فکر میکنم,دیگه نمیتونم ادامه بدم.چون از این به بعد ماجرا ربطی به فکر نداره...همش احساسه

خداوند همشون رو رحمت کنه و به بازماندگان صبر عنایت کنه.

 

 

 



[ یادداشت ثابت - سه شنبه 92/6/20 ] [ 11:8 صبح ] [ ] نظر


ام المومنین...

1.حضرت خدیجه-علیها السلام- از لحاظ نسب از همه زنان پیغمبر-صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم-به پیغمبر نزدیک‏تر است.

2.ایشان در دوران جوانی با تشکیل کاروان‏های تجاری به کسب درآمد پرداختند.لقب «بانوی بانوان قریش» که در آن زمان به وی داده شد، نشان دهنده جایگاه ایشان در میان مردم است.

3.حضرت خدیجه-علیها السلام-نخستین زنی بود که به پیامبری حضرت محمد-صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله و سلم-ایمان آورد و اولین بانویی بود که همراه امام علی-علیه‏ السلام-با پیامبر به نماز ایستاد.

4.حمایت‏های مالی،روحی،عاطفی از حضرت محمد-صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله و سلم-تصدیق و تأیید پیامبر در روزگاری که هیچ کس تأییدش نمی‏کرد و یاری ایشان در برابر آزار مشرکان، گوشه ‏هایی از خدمات ارزشمند ایشان است.

5.پیامبر در مورد ایشان میفرمایند:«...هرگز همسری بهتر از او نصیب من نشده است.خدیجه هنگامی به من ایمان آورد که همه مردم در کفر و شرک به سر می‏بردند.او ثروت خود را در سخت‏ ترین لحظات در اختیار من گذاشت. خدا از او فرزندانی نصیبم کرد که به دیگر همسرانم نداد».

6.حضرت خدیجه-سلام الله علیها- در سن 65 سالگی در ماه رمضان سال دهم بعثت و خارج ازشعب ابوطالب,وفات کردند.پیغمبر ایشان را در «حجون» دفن کرده و خود,ایشان را در قبر گذاشتند.

7.قسمتی از شعری که ایشان برای پیامبر سرودند:«...اگر تمام نعمتهای دنیا از آن من باشد و ملک و مملکت کسراها و پادشاهان را داشته باشم،در نظرم هیچ ارزش ندار...زمانی که چشم‏م به چشم تو نیافتند...»

8.منبع:موسسه ترویج فرهنگ قرآنی



[ یادداشت ثابت - یکشنبه 92/4/24 ] [ 4:31 عصر ] [ ] نظر


خدا خانه دارد...

"خدا خانه دارد"...فاطمه شهیدی

با این کتاب در اتوماچ آشنا شدم...هر وقت حسشو داشتی,برو سراغش و فقط یک قسمتشو بخون...!



[ یادداشت ثابت - یکشنبه 92/3/6 ] [ 10:14 صبح ] [ ] نظر


صورتم قطره قطره حس کرده ست،چادرت خیس میشود اما...

با همین چشم های خود دیدم،زیر باران بی امان بانو

در حرم قطره قطره می افتاد،آسمان روی آسمان بانو

صورتم قطره قطره حس کرده ست چادرت خیس میشود اما

به خدا گریه های من گاهی دست من نیست مهربان بانو...(سید حمیدرضا برقعی)

 

بزرگترین نعمتی که خدایم به بنده عطا فرموده،همسایگی با کریمه اهل بیته.امیدوارم شایسته باشم و همسایه بدی برای ایشون نباشم.چهار نکته رو در مورد حضرت معصومه یاداور میشم با التماس دعا:

 

 

1.سه امام معصوم در مورد زیارت حضرت معصومه سخن گفته اند.حضرت کاظم علیه السلام،حضرت رضا علیه السلام،حضرت جواد علیه السلام.

2.متن زیارت حضرت معصومه از حضرت رضا علیه السلام است.

3.تنها امامزاده ای هستند که پاداش زیارتشون برابر با پاداش زیارت امام معصوم است.

4.کریمه،یعنی کسی که از هر پستی و بدی به دور است.



[ یادداشت ثابت - جمعه 91/11/28 ] [ 11:21 عصر ] [ ] نظر


خدایم...من بنده آماده هستم!

آقای بهجت:هر کس بر نماز اول وقت مداومت کند،به آنجایی که باید برسد،میرسد!

آقای قاضی(استاد آقای بهجت) :هرکس بر نماز اول وقت مداومت کند و به مقامات بالای عرفانی نرسد،مرا لعن کند!

نگو که باشه،از فردا نمازامو اول وقت میخونم!

با خودت عهد ببند که امروز سعی میکنم نماز صبحمو اول وقت بخونم.

نزدیک ظهر که شد،دوباره عهد ببند که نماز ظهر و عصرمو اول وقت میخونم.

کم کم عهدات رو طولانی کن...مثلا عهد ببند که نمازای این هفته رو سر وقت میخونم.

تو میتونی!



[ یادداشت ثابت - جمعه 91/11/21 ] [ 7:15 عصر ] [ ] نظر


سفر سفید من...

بابا اومد خونه و گفت که امسال عید،میریم عمره.من خوشحال نشدم!

وقتی دبیرستان بودم،یه بار رفتم عتبات...دوست داشتم دوباره برم اونجا.هیچ شناخت و مطالعه ای هم از عمره نداشتم،..

به بابا گفتم به جای من،دختر خاله رو ببرین که خیلی دوست داره بره.بابا گفت که دیگه دیر شده.

رفتیم بازار و پارچه "سفید"تترون بروجرد خریدیم.خیاط مانتو- شلوار و چادر-مقنعه دوخت و با کلی التماس دعا،تحویلمون داد.چمدونا بسته...با یه مینی بوس"سفید"رفتیم فرودگاه مهرآباد.

بعداز چهار ساعت نگاه کردن به در و دیوارای یه سالن بزرگ،سوار هواپیمای"سفید"ایرانی شدیم.

من و خواهرم کنار پنجره نشستیم تا سفرمون ةیجان بیشتری داشته باشه...



[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/11/12 ] [ 7:28 عصر ] [ ] نظر


:: مطالب قدیمی‌تر >>