سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوثر...

آیا واقعا عالم,محضر خداست؟!

یکی از روزهای دوران شیرین دبستانم بود.سرویس سر کوچه منتظر و من بدون اینکه توجه کنم,دمپایی های برادرم رو پوشیدم و سوار شدم!سر صف اصلا ورزش نکردم...ساعت تفریح از کلاس بیرون نیومدم...دعا دعا میکردم که معلم منو پای تخته سیاه نبره...آخر کلاس نشستم و تمام مدت اون روز,کیفم رو روی پاهام قرار دادم...چرا؟!

چون خجالت میکشیدم دیگه!...از چی؟!...خب از اینکه کفش پام نیست!...خب که چی؟!مگه گناه کردی,حواست نبوده خب!

...حرف الان منم همینه!

گاهی گناهی مرتکب نشدم و خطایی ازم سر نزده اما خجالت میکشم

گاهی گستاخانه گناه میکنم و خجالت هم نمیکشم!

 



[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/7/25 ] [ 10:59 عصر ] [ ] نظر